نوشته شده توسط : کاریاب

ممیزی بازاریابی ارزیابی فراگیر، سیستماتیک، مستقل و بی طرفانه از عملکرد بازاریابی سازمان است. اگر ندانیم در چه وضعیتی هستیم و به کجا می‌خواهیم برویم، فرقی نمی کند که از کدام مسیر برویم. ممیزی بازاریابی به ما می‌گوید کجا هستیم و همچنین استراتژی‌ها به ما روش رسیدن به هدف یعنی کسب سود و افزایش سهم بازار را نشان می‌دهند.

برای انتخاب استراتژی بازاریابی مناسب ابتدا باید مشخص شود وضعیت شرکت از نظر عملکرد بازاریابی در چه وضعیتی است. این شناخت شفاف از وضعیت بازاریابی سازمان موضوعی است که پاسخ آن را ممیزی بازاریابی به ما می‌دهد. ارزیابی بازاریابی معمولا زمانی معنا پیدا می‌کند که رقابتی وجود داشته باشد. 

ممیزی بازاریابی، یک بازنگری و ارزشیابی جامع، سیستماتیک، مستقل و بی‌طرفانه، از اهداف و خط‌مشی‌های اساسی عملکرد بازاریابی است. همچنین سازمان، روش‌ها، رویه‌ها و پرسنلی است که برای اجرای این سیاست‌ها و دستیابی به این اهداف استخدام شده‌اند. ممیزی بازاریابی، سبک زندگی مصرف‌کننده، رشد بازار، استراتژی‌ها و اهداف رقبای اصلی، عملکرد واسطه‌های کانال توزیع، قابلیت اعتماد تامین‌کننده، هزینه‌های حمل و نقل، نرخ بهره و نرخ ارز را پوشش می‌دهد. نظر به اهمیت موضوع در این مقاله به تشریح مفهوم ممیزی بازاریابی پرداخته شده است.

تعریف ممیزی بازاریابی

ممیزی بازاریابی Marketing Audit یک فعالیت بسیار ضروری در بازاریابی است. طبق تعریف انجمن بازاریابی آمریکا این اصطلاح عبارت است از: ارزشیابی نظام‌مند و فراگیر از بازاریابی، فلسفه، اهداف و استراتژی یک شرکت، با نگاهی به انجام کارهای صحیح، در صورت نیاز را گویند. بازرسی را می‌توان برای برنامه‌های بازاریابی در حال جریان (بازرسی کنترل)، در تلاش برای تعیین اثربخشی این برنامه‌ها و یا برای برنامه‌های انجام شده (بازرسی بازبینی)، در تلاش برای ارزشیابی اثرات‌شان، به کار گرفت.

‌ممیزی‌ بازاریابی، یک‌ بازنگری‌ و ارزشیابی‌ جامع، سیستماتیک، مستقل‌ و بی‌طرفانه، از محیط، اهداف‌ بلندمدت، استراتژی‌ها و فعالیت‌های‌ سازمان‌ به منظور‌ تعیین‌ فرصت‌ها و مشکلات، خط‌مشی‌ها، روشها، ساختار سازمانی، رویه‌ها و کارکنانی‌ است‌ که‌ برای‌ اجرای‌ خط‌مشی‌ها و رسیدن‌ به‌ اهداف‌، استخدام‌ شده‌اند.

ممیزی‌ بازاریابی‌ نوعی‌ کنترل‌ استراتژیک‌ بر بازاریابی‌ است. پس می‌توان‌ گفت‌ ممیزی‌ کاری‌ است‌ که‌ در مدیریت‌ فعالیت‌های‌ بازاریابی‌ می‌گنجد و‌ بر تمامی‌ فرآیند بازاریابی‌ نظارت‌ دارد. ممیزی‌ بازاریابی‌ اصلی‌ترین‌ ابزار توصیف‌ موقعیت‌ بازاریابی‌ سازمان است‌. هم‌ فرصت‌ها و تهدیدهایی‌ که‌ در محیط‌ رقابتی‌ سازمان‌ وجود دارد و هم‌ نقاط‌ ضعف‌ و قوت‌ آن‌ را نشان‌ می‌دهد.

بر اساس‌ این‌ تجزیه‌ و تحلیل، سازمان‌ می‌تواند اهداف‌ بلندمدت‌ خود را با صراحت‌ و شفافیت‌ بیان‌ کند، تا هم‌ جهت‌ تلاش‌های‌ سازمان‌ مشخص‌ شود و هم‌ نقاط‌ عطف‌ معینی‌ برای‌ ثبت‌ روند دستیابی‌ به‌ موفقیت‌ به‌ دست‌ آید. تعیین‌ چنین‌ اهدافی‌ است که نشان‌ می‌دهد یک شرکت‌ چه‌ استراتژی‌هایی‌ می‌تواند انتخاب‌ کند. ممیزی‌ بازاریابی برای‌ شناسایی‌ و انتخاب‌ گزینه های‌ استراتژیک،‌ تکنیک‌هایی‌ را پیشنهاد می‌کند.

پیشینه و پیدایش مفهوم ممیزی بازاریابی

ممیزی بازاریابی ایده‌ای است که به حدود سال ۱۹۵۰ برمی‌گردد. در سال ۱۹۵۹ انجمن مدیریت آمریکا مجموعه بسیار خوبی از مقالات دربارهٔ ممیزی بازاریابی تحت عنوان تجزیه و تحلیل و بهبود عملکرد بازاریابی منتشر نمود. در طول دهه ۱۹۶۰ ممیزی بازاریابی توجه زیادی را در لیست خدمات بازاریابی شرکت‌های مشاوره مدیریت به خود اختصاص داد و از آن پس به عنوان یک ابزار قدرتمند در اختیار شرکت‌های مشاوره مدیریت و بازاریابی قرار گرفت.

محبوبیت ممیزی بازاریابی در حال افزایش بوده، مخصوصاً برای شرکت‌هایی که دارای چند نوع واحد فعالیت استراتژیک با گرایش‌های بازار متفاوت هستند. ممیزی بازاریابی فعالیت‌های کنترلی و برنامه‌ریزی است که شامل بازنگری جامع کلیه تلاش‌های بازاریابی شرکت یا واحد فعالیت استراتژیک برای تمامی محصولات و واحدهای فعالیت است؛ بنابراین از نظر حیطه کنترل وسیعتر بوده و افق زمانی طولانی‌تری نسبت به تجزیه و تحلیل‌های فروش و سودآوری دارد.

ممیزی بازاریابی بخشی از ممیزی بسیار بزرگتر از شرکت یا کسب‌وکار است و تنها زمانی صورت خواهد پذیرفت که مدیریت عالی شرکت احساس کند که نیاز بخصوصی در این ناحیه وجود دارد. ممیزی کسب‌وکار باید به وسیلهٔ کل سازمان، بخش به بخش، عملکرد به عملکرد، حوزه به حوزه انجام پذیرید. از قبیل بخش نیروی انسانی، مالی، تولید، اداری، بازاریابی و… همه اطلاعات از درون واحدهای مختلف جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل خواهند شد. سپس همه اطلاعات برای ممیزی کسب‌وکار و تجزیه و تحلیل نقاط قوت، ضعف و فرصت‌ها، تهدیدها با هم یکجا جمع می‌شوند.

گام‌های ممیزی بازاریابی

گام نخست: شناخت محیط

روند و تحولات جمعیت شناختی چه فرصت‌ها و تهدیداتی در مقابل شرکت قرار می‌دهد؟ تحولات اساسی در میزان درآمد، سطح قیمت‌ها و پس انداز چه تاثیری بر شرکت خواهد گذاشت؟ چه تغییراتی در سبک زندگی و ارزش‌های شرکت و مصرف‌کننده می‌تواند بر شرکت تاثیر داشته باشد؟

سیستم بازاریابی

آیا تصمیم گیرندگان شرکت به حد کافی از تحقیقات بازاریابی استفاده می‌کنند؟ آیا سیستم برنامه‌ریزی بازاریابی کارآیی دارد؟ آیا شیوه‌های نظارت و کنترل برای اطمینان از دستیابی به اهداف برنامه سالانه مناسب اند؟ آیا شرکت قبل از عرضه محصولات جدید به حد کافی اقدام به آزمون کالا و بازار می‌کند؟ آیا پیش‌بینی فروش و توان بالقوه بازار به درستی انجام می‌گیرد؟

استراتژی بازاریابی

اهداف بازاریابی شرکت به میزان کافی روشن هستند؟ میزان تخصیص منابع برای تحقق اهداف بازاریابی، کافی است؟ خط‌مشی اساسی بازاریابی براساس دستیابی به کدام اهداف است؟ آیا با توجه به جایگاه رقابتی، منابع و فرصت‌های شرکت، اهداف بازاریابی به درستی تعیین شده اند؟ آیا این خط‌مشی منطقی است؟

ساختار بازاریابی

آیا ارتباط و روابط کاری خوبی بین مدیران بازاریابی و فروش وجود دارد؟ آیا ارتباط و روابط کاری خوبی بین مدیران بازاریابی و فروش وجود دارد؟ آیا مسوول بازاریابی درخصوص آن دسته از فعالیت‌های شرکت که بر رضایت مشتری اثردارند، دارای اقتدار و مسوولیت کافی است؟ آیادر قسمت‌های بازاریابی گروه هایی وجود دارند که به آموزش، ایجاد انگیزه، نظارت یا ارزیابی بیشتر نیازمند باشند؟

بهره‌وری بازاریابی

سودآوری هریک از محصولات مختلف، بازارها، نواحی و کانال‌های توزیع شرکت چیست؟ نتایج و سودآوری بلندمدت و کوتاه‌مدت هریک از اقدامات چیست؟ آیا شرکت باید بخشی از فعالیت‌های خود را بسط و گسترش دهد یا محدود سازد یا حذف کند؟ عملیات بازاریابی در اهداف خط محصول کدام است؟

خلاصه و جمع‌بندی

آشنایی سنجیده و علمی با بازارهای گوناگون و توانمندیها و کاستی‌های هر بنگاه، نیازمند خودشناسی است. شرکت باید از نقطه شناخت خود حرکت کند تا به شناخت و درک نیازهای آشکار و پنهان مشتریان برسد. ابزار پیاده‌سازی این فرایند مهم و حساس، «ممیزی بازاریابی» است که پژوهشی گسترده و همه جانبه در وضعیت کلیه ارکان و فعالیت‌های بنگاه را سامان می‌دهد. از طریق این ارزیابی دستیابی به اثربخشی بازاریابی میسر می‌شود.

شرکت در سایه ممیزی بازاریابی است که می‌تواند دریابد در چه موقعیتی است و چگونه می‌تواند به سمت تعالی سازمانی حرکت کند. باوجود تازگی این مقوله استقبال زیادی از آن شده و کاربردهای فراوانی یافته است. اجرای صحیح ممیزی بازاریابی، مانع ورشکستگی و انحلال شرکت‌ها و سازمان‌ها می‌شود و به آنها فرصت می‌دهد تا منابع خود را برای کسب سود بیشتر متمرکز کرده و از اتلاف آنها جلوگیری کنند.

خروجی‌ فرآیند ممیزی‌ بازاریابی، برنامه‌ای است‌ که‌ در آن‌ پیشنهادهایی‌ برای‌ بهبود عملکرد بازاریابی‌ شرکت‌ ارائه‌ شده است. بسیاری از مردم تمایل دارند ممیزی‌ها را در حالت کلی با کاغذ بازی‌های پیچیده و خسته‌کننده مرتبط کنند. این مقوله تمامی‌ حوزه‌های‌ بازاریابی‌ یک‌ کسب‌ و کار را در بر می‌گیرد. در ممیزی‌ بازاریابی، محیط، استراتژی‌ها، سازماندهی‌، آمیزه‌ بازاریابی‌ ‌ و سود عملیات‌ بازاریابی مورد ارزیابی‌ قرار می‌گیرد.



:: بازدید از این مطلب : 21
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 آبان 1403 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاریاب

بازاریابی تلنگر (Nudge marketing) فرآیندی برای برقراری ارتباط با پیام‌های بازاریابی است که با روانشناسی، رفتار مطلوب را تشویق می‌کند. این شیوه از بازاریابی بر اساس نظریه تلنگر استوار است که بر مداخله غیرمستقیم و روانشناختی تاکید دارد.

می‌توان گفت که ناج مارکتینگ با ارائه پیشنهادات و راهکارهای جدید، به طور کاملا غیرمستقیم بر روند تصمیم‌گیری و انتخاب مشتریان تاثیر می‌گذارد. در واقع هدف بازاریابی تلنگر، مداخله غیراجباری در راستای مدیریت رفتار مصرف‌کننده است.

بازاریابی تلنگر، به معنی دستکاری عمدی نحوه انتخاب گزینه‌ها به مصرف‌کنندگان است. هدف آن، تأثیرگذاری بر آنچه مصرف‌کنندگان انتخاب می‌کنند، یا سوق دادن آنها به سمت گزینه‌هایی است که بازاریاب فکر می‌کند، برای آنها خوب است. یا صرفاً برای تحریک خریدها و افزایش فروش بکار میرود. در این مقاله بازاریابی تلگنر تعریف و مفهوم‌سازی می‌شود.

تاریخچه و تعریف بازاریابی تلنگر

ریچارد تایلر و کاس سانستین، نویسندگان کتاب محبوب ناج یا سقلمه هستند که در کتاب خود این پدیده را چنین تعریف می‌کنند: ناج به معنای سقلمه است و زمانی در مارکتینگ به کار می‌رود که قصد داریم از معماری استفاده کنیم. در این استراتژی تلاش بر این است که بدون از بین بردن قدرت انتخاب مشتریان، تنها با یک مداخله کوچک، تصمیم نهایی آنان را در جهت اهداف خود تغییر دهیم.

به بیانی دیگر، ناج یعنی تلنگر و کلا هر عاملی است که سبب تغییر رفتار فرد و تغییر در تصمیمات وی شود؛ بدون اینکه او را به سختی بیندازد. این سقلمه باید خیلی راحت و به دور از اجبار باشد و فرد را به شدت ترغیب کند که آن کار را انجام دهد، یعنی رد کردن کار برای شخص سخت باشد.

با دانستن اینکه مردم چگونه فکر می‌کنند، می‌توانیم بهترین انتخاب را برای آنها بدون سلب آزادیشان آسانتر کنیم، طوریکه انتخاب برای آنان، خانواده‌ها و جامعه بهتر باشد. بنابراین، هدف تلنگرها، تأثیر در رفتار مردم نسبت به تصمیماتی است که برای جامعه سودمند است، اما معمولاً به نفع فرد در بلندمدت نیز است. ریچارد تالر

ریچارد تایلر، پدر علم اقتصاد رفتاری و دانیل کانمن، اقتصاددان و روانشناس معروف، بیشتر انتخاب‌های انسان را تحت تاثیر سوگیری شناختی و حدس و گمان می‌دانند. بنابراین اقتصاددانان و دولتمردان باید تا جای ممکن، افراد را ترغیب نمایند تا با سقلمه‌های درست، تصمیمات بهتری بگیرند. این افراد در کتاب‌هایشان عنوان می‌کنند که می‌توان با تکیه بر علم روانشناسی، آمارهای جامعه‌شناسی و رفتارشناسی، افراد را به سمت انتخاب‌های درست هدایت نمود. افراد به دو صورت غریزی و احساسی و یا نظام‌مند و منطقی تصمیم‌گیری می‌کنند. بنابراین ناج مارکتینگ با استفاده از استراتژی‌های خود، به افراد در فرآیند تصمیم‌گیری و انتخاب‌های بهتر کمک خواهدکرد. می‌توان گفت ناج زمانی کارآمد خواهدبود که انتخاب‌های فردی را از غریزه و خطای شناختی دور نگه دارد.

نمونه‌هایی از بازاریابی تلنگر

پشتیانی رسانه‌ها از ناج مارکتینگ و تئوری ناج چشمگیر بوده است؛ به طوریکه برخی از روزنامه‌نگاران، آن را شیوه‌ای معجزه‌آسا در جهت ارتقای سطح زندگی و سلامت افراد می‌دانند. حال که در مورد این تئوری مطالبی را ارائه نمودیم، بهتر است نمونه‌های موفق ناج مارکتینگ در دنیا را نیز معرفی کرده تا قضیه بهتر برایتان روشن شود.

جمع‌آوری فیلتر سیگار در خیابان‌های لندن
یکی از نمونه‌های معروف استفاده از این تئوری، تشویق مردم در کاهش زباله ته سیگار در شهر لندن بوده است. به شکلی که در سطح شهر، سطل زباله‌های دوقلویی قرار دادند و بر روی یکی از آن‌ها نام لئونارد مسی و بر روی دیگری نام کریس رونالدو قرار داشت. در بالای سطل زباله نیز این سئوال را مطرح کرده بودند که کدام یک بهترین بازیکن فوتبال در دنیا است؟ با این روش خلاقانه، به راحتی توانستند طرفداران را به شکلی کاملا داوطلبانه به مشارکت تشویق کنند.

ناج مارکتینگ روی پله‌های ایستگاه‌های مترو
با توجه به تاثیر تحرک روزانه در سلامت بدن، مترو استکهلم توانست مردم را به استفاده از راه پله تشویق کند. راه پله‌های این مترو درست شبیه به یک پیانو موزیکال طراحی شدند و همین خلاقیت، استفاده از راه پله را ۷۰ درصد افزایش داد. راه پله مترو هامبورگ نیز به صورت مسیر دو و میدانی طراحی شد تا افراد در هنگام بالارفتن از این پله‌ها، احساس کنند قهرمان المپیک هستند.

تغییر رژیم غذایی کارکنان شرکت گوگل
گوگل نیز با این روش توانست عادات غذایی کارکنان خود را تغییر دهد. کارکنان گوگل به میان وعده‌های شیرین و پرکالری تمایل بیشتری داشتند بنابراین کیک و شیرینی‌ها را در بسته‌بندی‌های مات و سبزیجات و نوشیدنی‌های بدون قند را در قفسه‌های در دسترس قرار داد. با این روش پس از مدتی مصرف خوراکی‌های شیرین ۹ درصد کاهش پیدا کرد.

ایرادهای بازاریابی تلنگر

برخی از منتقدین، تئوری ناج را روشی غیراخلاقی و در جهت فریب مشتریان می‌دانند. در کتابی تحت عنوان ملاحضات اخلاقی ناج مارکتینگ، به برخی تعهدات در استفاده از این روش اشاره شده است. این کتاب بیان می‌دارد که روش‌های به کارگیری استراتژی ناج، نباید در جهت گمراهی مشتریان باشد و بهتر است تاثیر مثبتی در زندگی و فرآیند تصمیم‌گیری افراد بگذارد. ریچارد تایلر در مقاله‌ای به سئوالات پیرامون مسائل اخلاقی در استفاده از این تئوری پاسخ داد. تایلر تاکید کرد که بازاریابی تلنگر باید از ۳ قانون پیروی نماید:

بازاریابی تلنگر باید راحت‌ترین مسیر را برای افراد فراهم آورد؛ به طوریکه مشتری با کمترین زحمت بتواند مسیر پیشنهادی شما را انتخاب کند.

ناج مارکتینگ باید افراد را به کاری عاقلانه و مثبت تشویق کند که در جهت منافع آن‌ها باشد.

استفاده از این استراتژی باید شفاف باشد و سبب گمراهی افراد نشود.

در نتیجه می‌توان گفت که استراتژی ناج زمانی کارآمدتر خواهدبود که مشتری را تحت فشار قرار ندهد. چرا که اجبار، مشارکت مشتری را کم کرده و سبب عدم اعتماد آن‌ها می‌شود.

پایان سخن

بازاریابی تلنگر نقش بسیار مهمی در دیجیتال مارکتینگ ایفا می‌کند. ناج مارکتینگ به صاحبان مشاغل کمک می‌کند تا شیوه‌های موثری را در جهت اهداف خود به کار گیرند. گاهی اوقات تمام چیزی که برای ایجاد حس مشارکت در مخاطبان نیاز داریم، تلنگر زدن به احساسات و عواطف آنان است که مستقیما روی رفتارشان تاثیرگذار می‌باشد. وظیفه یک مارکتر این است که با هدف قرار دادن همین احساسات به ظاهر کوچک، به اهداف خود دست یابد.

عواملی که از دید روانشناسی سبب تاثیر ناج مارکتینگ بر تصمیمات فردی می‌شوند شامل سوگیری توجه، سوگیری در دسترس بودن، تایید اجتماعی، میان‌برهای ذهنی و سوگیری کمیاب بودن است. اما ناج مارکتینگ با کمترین هزینه بر این سوگیری‌ها غلبه نموده و مشوق افراد می‌شود تا انتخاب‌های بهتری داشته باشند.



:: بازدید از این مطلب : 22
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 آبان 1403 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاریاب

اثربخشی بازاریابی میزان اثرگذاری استراتژی بازاریابی و هزینه‌های انجام شده در تحقق هدف‌های مورد نظر می‌باشد که در کوتاه یا بلندمدت انجام می‌گیرد. این مقوله ارتباط مستقیمی با بازدهی سرمایه‌گذاری بازاریابی دارد. ایده اثربخشی بازاریابی برای اولین بار توسط رابرت شاو در سال ۱۹۹۰ منتشر شد که در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه کتاب مدیریت کسب‌وکار سال شد.

مفهوم اثربخشی بازاریابی Marketing effectiveness بسیار مورد بررسی قرار گرفته است زیرا با عوامل حیاتی موفقیت شرکت عجین است. فیلیپ کاتلر اثربخشی بازاریابی را به عنوان بهبود عملکرد در نحوه بازاریابی در بازار با هدف بهینه‌سازی هزینه‌های بازاریابی خود برای دستیابی به نتایج بهتر حتی برای اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت تعریف می‌کند. با توجه به فضای رقابت جهانی و تغییر و تحولاتی که با شتاب در جهان امروز رخ می‌دهد. شرکت‌ها برای حفظ بقای خود دست به اقداماتی می‌زنند یا شرایط را برای اثربخش کردن عملکرد واحدها یا بخش‌های خود مهیا می‌سازند.

میزان اثربخشی سازمانی تا حدود زیادی به موفقیت در فعالیت‌های بازاریابی بستگی دارد. در یک کسب‌وکار تجاری مرز بین فعالیت‌ها و استراتژی بازاریابی و استراتژی سازمان بسیار کم‌رنگ است. برای موفقیت سازمان‌های تجاری اساساً باید روی موفقیت طرح کسب‌وکار و برنامه بازاریابی شرکت تمرکز کرد. نظر به اهمیت موضوع در این مقاله اثربخشی بازاریابی تشریح شده است.

ابعاد اثربخشی بازاریابی

چهار بعد اصلی اثربخشی بازاریابی عبارتند از:

(۱) شرکت : هر شرکت در محدوده خاصی عمل می‌کند. عوامل سازمانی برای اثربخشی بازاریابی به اندازه شرکت، بودجه و توانایی آنها برای تغییر سازمانی تعیین می‌شود. در این محدوده، بازاریابان با پنج عامل که در این مقاله شرح داده شده است، عمل می‌کنند.

(۲) رقابت : هر شرکتی در یک محیط رقابتی با رقبای متعدد فعالیت می‌کند. در دنیای ایده آل، بازاریابان اطلاعات کاملی درباره نحوه عملکرد آنها و همچنین نحوه عملکرد رقبا خود دارند. در بسیاری از صنایع، اطلاعات بازاریابی رقابتی سخت قابل حصول است.

(۳) مشتریان : درک و استفاده از تصمیم مشتریان در تصمیم‌گیری‌های خرید می‌تواند به بازاریابان کمک کند تا اثربخشی بازاریابی خود را بهبود بخشند. گروه‌های مصرف‌کننده به شیوه‌ای مشابه عمل می‌کنند که منجر به تقسیم آنها می‌شود. بر اساس این بخش ها، آنها بر اساس نحوه ارزش گذاری صفات یک محصول و نام تجاری، در مقایسه با قیمت پرداخت شده برای محصول، انتخاب می‌کنند. مصرف‌کنندگان ارزش اطلاعات برند را از طریق اطلاعات ایجاد می‌کنند. اطلاعات از طریق بسیاری از منابع، از قبیل تبلیغ، کلمه‌ای از دهان و در کانال (توزیع) که اغلب با قیف خرید مشخص شده است، دریافت می‌شود.

(۴) عوامل خارجی : عوامل خارج از کنترل فوری ما وجود دارد که می‌تواند تأثیرات فعالیت‌های بازاریابی ما را تحت تأثیر قرار دهد. این می‌تواند شامل آب و هوا، نرخ بهره، مقررات دولتی و بسیاری دیگر باشد.

درک تاثیر این عوامل می‌تواند به مصرف‌کنندگان کمک کند تا شرکت بتواند برنامه هایی را طراحی کند که بتوانند از این عوامل استفاده کنند یا خطر این عوامل را کاهش دهند.

عوامل موثر بر میزان اثربخشی بازاریابی

پنج عامل عوامل موثر بر میزان اثربخشی بازاریابی که بازاریابان می‌توانند به آن دست یابند عبارتند از:

(۱) استراتژی بازاریابی : بهبود کارآیی بازاریابی می‌تواند با استفاده از استراتژی بازاریابی برتر به دست آید. با قرار دادن محصول یا نام تجاری به درستی، محصول / نام تجاری در بازار موفق تر از محصولات / مارک‌های رقبا خواهد بود. حتی با بهترین استراتژی، بازاریابان باید برنامه‌های خود را به درستی اجرا کنند تا نتایج فوق العاده‌ای به دست آورند.

(۲) بازاریابی خلاق : حتی بدون تغییر در استراتژی، خلاقیت بهتر می‌تواند نتایج را بهبود بخشد. معرفی مفهوم جدید خلاق در یک سازمان می‌تواند سرعت رشد را افزایش دهد.

(۳) بازاریابی اجرایی : با بهبود نحوه بازاریابی به بازار، آنها می‌توانند بدون تغییر راهبرد و یا اجرای خلاقانه خود نتایج قابل ملاحظه‌ای به دست آورند. در سطح آمیخته بازاریابی، بازاریابان می‌توانند با تغییرات کوچک در هر یا هر ۴P (محصول، قیمت، محل و ارتقاء) بدون ایجاد تغییر در موقعیت استراتژیک، اقدام به بهبود عملکرد خود کنند.

(۴) زیرساخت بازاریابی. بهبود کسب‌وکار بازاریابی می‌تواند به سود قابل توجهی برای شرکت منجر شود. مدیریت آژانس ها، بودجه بندی، انگیزه و هماهنگی فعالیت‌های بازاریابی می‌تواند به افزایش رقابت و بهبود نتایج منجر شود.

(۵) عوامل خارجی : به طور کلی، از کنترل بازاریابان، عوامل خارجی یا خارجی نیز بر نحوه بازاریابی تاثیر می‌گذارند. استفاده از فصلی، منافع یا محیط نظارتی می‌تواند به بازاریابان کمک کند تا اثربخشی بازاریابی خود را بهبود بخشد.

جمع بندی بحث

مفهوم اثربخشی بازاریابی به طور گسترده مورد بحث و بررسی قرار گرفته است زیرا ارتباط قوی آن با بسیاری از نتایج ارزیابی سازمانی مانند رشد پایدار، دراز مدت، افزایش رضایت مشتری، مزیت رقابتی و جهت‌گیری قوی بازاریابی است. اگرچه، پژوهشگران مربوطه مطالعات تجربی را در مورد مفهوم اثربخشی بازاریابی انجام داده اند، اما تعداد اندکی از مفهوم سازه وجود دارد.

مقیاس اثربخشی بازاریابی کاتلر پنج جزء دارد، از جمله: فلسفه مشتری، سازمان بازاریابی یکپارچه، اطلاعات بازاریابی کافی، جهت‌گیری استراتژیک و کارایی عملیاتی. ضروری است شناسایی اهمیت مطالعه بازار، شناخت فرصت‌های متعدد، انتخاب مناسب ترین بخش‌های بازار برای کارکردن و تلاش برای ارائه ارزش برتر برای برآورده ساختن نیازها و خواسته‌های مشتری مورد نظر باشد. ب

منبع: ترجمه و تفسیر مقاله اثربخشی بازاریابی نوشته گلدسون و اگوستین



:: بازدید از این مطلب : 18
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 آبان 1403 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاریاب

مفاهیم مهم و کلیدی بازاریابی

تعریف بسیار ساده‌ای از بازاریابی (Marketing) وجود دارد که کماکان مورد قبول است، در این تعریف بازاریابی به انجام دادن عملی در کسب و کار اطلاق می‌شود که موجب رضایت مشتری گردد؛ بنابراین، کسب و کار منجر به رضایت مشتری شده و از طریق این رضایت، هم‌زمان سودآوری برای سازمان حاصل می‌شود. یعنی هم رضایت مشتری حاصل گردد و هم سازمان به سودآوری برسد.

شایان ذکر است که در بازاریابی، رضایت مشتری نباید منجر به ضرر سازمان گردد، بلکه فرض بر این است که رضایت مشتری توأمان با سودآوری سازمان باشد. این در واقع مفهوم اصلی بازاریابی است. اما اخیرا تعاریف کامل‌تری برای بازاریابی ذکر کرده‌اند. تعریف نسبتا کاملی که از بازاریابی توسط «فیلیپ کاتلر» ارائه شده این است که: «بازاریابی یک فرایند مدیریتی و اجتماعی است که در آن افراد و گروه‌ها، نیازها و خواسته‌های خود را با یکدیگر مبادله می‌کنند.»

در این تعریف مفاهیمی کلی نهفته است. این مفاهیم نیاز، خواسته و تقاضا را شامل می‌شود که هر یک دارای معنی متفاوتی هستند. نکته کلیدی در این مفاهیم تفاوتی است که در تبیین مفهوم «نیاز»، «خواسته» و «تقاضا» وجود دارد. هر چند در زندگی روزمره ممکن است این مفاهیم به جای یکدیگر به کار برده شوند، اما در بازاریابی، مفاهیم مجزایی را انتقال می‌دهند. علاوه بر این مفاهیم، مفاهیم کلیدی دیگری در بطن بازاریابی وجود دارد که در ادامه معرفی خواهند شد.

نیاز (Need)

نیاز اولین مفهوم در مفاهیم کلیدی بازاریابی است. نیاز یک نوع کمبود و نقص ذاتی است که خالق بشر در وجود همه انسان‌ها قرار داده است. همه انسان‌ها نیاز به غذا پیدا می‌کنند، گرسنه می‌شوند، همه انسان‌ها تشنه می‌شوند و نیاز به رفع عطش پیدا می‌کنند؛ بنابراین نیاز مفهومی طبیعی و پایه‌ای است که خالق انسان در وجود بشر قرار داده است.

بازاریاب نمی‌تواند هیچ‌گونه تأثیری روی نیاز داشته باشد. این نگرش اشتباه است که برخی تصور می‌کنند خلق نیاز از وظایف بازاریابی است. چه اینکه اگر بازاریاب می‌توانست نیازی را خلق نماید، آن نیاز پایدار نبود. نیازهایی که در بشر آفریده شده است، همیشه وجود دارند و همیشه هم وجود خواهند داشت و بازاریاب نمی‌تواند روی نیاز تأثیری داشته باشد.

خواسته (Want)

خواسته یکی دیگر از مفاهیم کلیدی بازاریابی است. آنچه بازاریاب می‌تواند روی آن تأثیر بگذارد خواسته است. خواسته، شکل تأمین نیاز است، یعنی شما گرسنه می‌شوید و می‌توانید غذای آماده میل کنید یا اینکه غذای سنتی بخورید. شیوه پاسخ‌دهی به نیاز، خواسته است و بازاریاب‌ها می‌توانند صرفا روی خواسته تأثیر بگذارند. یعنی در هنگام گرسنگی به شما رستوران غذای آماده یا سنتی را پیشنهاد دهند یا در هنگام تشنگی نوشیدنی خاصی را برای رفع عطش پیشنهاد دهند. بنابراین خواسته، شکل تأمین نیاز است که تحت تأثیر فرهنگ، و شخصیت فرد قرار دارد. چنانچه افراد، تحت تأثیر فرهنگ‌های متفاوت و با شخصیت‌های متفاوت، نیازهای خود را به طرق مختلفی تأمین می‌کنند.

تقاضا (Demand)

تقاضا یکی دیگر از مفاهیم کلیدی مارکتینگ است. تنها خواسته مهم نیست و افراد خواسته‌های زیادی دارند. ممکن است فردی در هنگام گرسنگی بخواهد در یکی از گران‌ترین رستوران‌های دنیا غذا میل کند، اما سؤال این است که آیا قدرت پرداخت هزینه آن را دارد؟

اینجا، وقتی که بحث از قدرت خرید می‌شود، مفهوم دیگری رخ می‌نماید که همان تقاضا است. بنابراین هر خواسته‌ای تبدیل به تقاضا نمی‌شود؛ بلکه تنها خواسته‌ای تبدیل به تقاضا می‌شود که با قدرت خرید همراه باشد. از این رو همگی انسان‌ها، نیازهایی دارند که برای تأمین این نیازها، به طرق مختلفی عمل می‌کنند. به عبارتی خواسته‌ای که با قدرت خرید همراه باشد، تقاضا نامیده می‌شود.

محصول (Product)

محصول یکی دیگر از مفاهیم کلیدی بازاریابی است. مفهوم محصول در بازاریابی با مفهوم محصول در تولید اندکی متفاوت است. در بازاریابی هر چیزی را که برای فروش به بازار پیشنهاد می‌شود تا نیازی را مرتفع نماید، محصول نامیده می‌شود. محصول می‌تواند یک شیء فیزیکی باشد یا خدمتی را شامل شود. اشخاص و سازمان‌ها هم می‌توانند توانمندی‌های خود را به بازار ارائه نمایند. حتی می‌توان یک ایده را به بازار ارائه نمود. مهم این است که آنچه در بازار ارائه می‌شود، بتواند نیازی را برطرف نماید. بنابراین محصول، هر شیء فیزیکی، خدمت، ایده، توانمندی شخصی یا سازمانی یا به طور کلی هر شیوه‌ای است که بتواند به نیازی پاسخ دهد.

خدمات (Service)

خدمات یکی دیگر از مفاهیم کلیدی بازاریابی است. خدمات در بازاریابی، به طور قطع جزئی از محصول می‌باشد. اما در پاره‌ای مواقع، به دلیل خصوصیات کاملا متمایز خدمات، در تبیین آن‌ها تمایز قائل می‌شویم. به علاوه به دلیل نقش مهم خدمات در اقتصاد کشورها و برای تأکید بیشتر به آن، مفهوم خدمات به شکل مستقلی بیان می‌شود.

به طور مثال، 70 درصد تولید ناخالص داخلی کشورهای پیشرفته دنیا مانند آمریکا و اکثر کشورهای پیشرفته دنیا را بخش خدمات تأمین می‌نماید. می‌توان گفت که عصر حاضر، عصر اقتصاد خدمات‌محور است.

همچنین امروزه در ایران، بخش خدمات اهمیت بسیار بالاتری نسبت به بخش تولید یافته است. از این رو به دلیل اهمیت این بخش و برای تأکید بیشتر، خدمات، مبحثی جدای از محصولات در نظر گرفته می‌شود. هر چند خدمات همچنان نوعی محصول محسوب می‌شود که از خصوصیات متمایزی برخوردار است.

یکی از خصوصیات متمایز خدمات، ناملموس بودن آن است. چنانچه فردی یک کالای فیزیکی را خریداری نماید، یک شیء فیزیکی محسوس را مالک شده است. اما خدماتی که از بانک یا شرکت‌های خدماتی دریافت می‌گردد، این خدمات شیء فیزیکی ملموس نمی‌باشد.

یکی از خصوصیات مهم خدمات این است که در این بخش، تولید و مصرف به طور هم‌زمان رخ می‌دهد و امکان ذخیره‌سازی وجود ندارد. برای مثال، تنها در لحظه‌ای که هواپیمایی در حال پرواز است، مسافران در حال استفاده از خدمات شرکت هواپیمایی می‌باشند. علت این امر این است که نمی‌توان زمان را ذخیره کرد.

بنابراین در بخش خدمات، تولید و مصرف هم‌زمان رخ می‌دهد؛ در حالی که در بخش تولید محصولات فیزیکی، این چنین نیست. در تولید، ابتدا محصولات در کارخانه تولید می‌شوند، سپس کالاها در انبار ذخیره می‌شوند؛ و در مرحله بعد محصولات به بازار منتقل می‌شوند. در این فرایند ممکن است محصولات، حتی تا چند ماه در انبار باقی بمانند.

تجربه (Experience)

تجربه یکی دیگر از مفاهیم کلیدی بازاریابی است. تجربه استفاده از محصول، شامل زمان نسبتا زیادی است که مصرف‌کننده قبل و بعد از استفاده از محصول صرف آن می‌نماید. این زمان شامل موارد زیر می‌گردد:

1- زمان قبل از خرید برای انتخاب محصول؛

2- زمانی که صرف خرید محصول می‌شود؛

3- زمانی که هنگام استفاده از محصول سپری می‌شود؛

4- زمان بعد از استفاده از محصول.

یک محصول ممکن است کارایی خوبی داشته باشد، اما مشتری مجبور به تحمل تجربه ناخوشایندی برای به دست آوردن آن گردد. همچنین ممکن است پس از خرید، نگهداری محصول برای وی ناخوشایند باشد. این تجارب ناخوشایند روی رضایت مشتری تأثیر می‌گذارد.

از این رو بازاریابان موفق، نگاه صِرف به محصول ندارند، بلکه نگاه خود را وسیع‌تر کرده و به محصول به صورت تجربه‌ای از زندگی نگاه می‌کنند.

ارزش (Value)

مفهوم بعدی از سنگ بناها و مفاهیم کلیدی بازاریابی، مفهوم ارزش است. مفهوم ارزش در بازاریابی، موضوع متفاوتی است که صرفا قیمت پایین، معیار با ارزش بودن یک محصول نیست. از این رو محصولی دارای ارزش است، که مزایای بیشتری نسبت به هزینه‌های آن به همراه داشته باشد. در یک نگاه کلی، ارزش به معنای سود منهای هزینه‌هاست. نکته قابل تأمل این است که منظور از هزینه، تمام هزینه‌هایی است که مشتری صرف محصول می‌کند و تنها هزینه پولی را شامل نمی‌شود. گاهی اوقات فرد پول کمی را برای خرید یک محصول می‌پردازد اما زمان و انرژی و شرایط روانی هنگام خرید، هزینه بالایی را به هزینه‌ای که فرد صرف تهیه کالا نموده است اضافه می‌کند. از این رو هزینه، به صورت هزینه‌های پولی، هزینه زمانی، هزینه انرژی  و هزینه‌های روانی در نظر گرفته می‌شود.

برخی فروشندگان ادعا می‌کنند که قیمت بسیار پایین‌تری نسبت به رقبا دارند. اما برای به دست آوردن این محصول، مشتری باید زمان بسیار زیادی صرف کند، فشار روانی زیادی را تحمل نماید و انرژی زیادی را از دست بدهد تا نزد فروشنده رفته و کالا را خریداری نماید. تمامی این موارد به هزینه‌های پولی اضافه می‌شود. بنابراین، مزایا شامل مزایای کاربردی و احساسی‌اند و هزینه‌ها، هزینه‌های پولی، زمانی، انرژِی و روانی را شامل می‌شوند.

از این رو در یک جمع‌بندی کلی می‌توان ارزش را این گونه تعریف نمود: «زمانی برای مشتری ارزش حاصل می‌شود که در استفاده از محصول، مزایای بیشتری نسبت به هزینه‌هایی که صرف آن می‌کند دریافت دارد.»

تلخیص از کتاب اصول بازاریابی، تألیف دکتر امیر اخلاصی



:: بازدید از این مطلب : 23
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 14 آبان 1403 | نظرات ()